- مسموم کردن (شَفُ تَ)
به زهر کشتن. زهر خورانیدن. (ناظم الاطباء). چیزخور کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). ورجوع به چیزخور کردن شود
معنی مسموم کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- مسموم کردن
زهرآلود کردن، زهرآگین کردن، سمی کردن، زهر خوراندن
- مسموم کردن
للتّسمّم
- مسموم کردن
Poison
- مسموم کردن
empoisonner
- مسموم کردن
毒害
- مسموم کردن
avvelenare
- مسموم کردن
vergiften
- مسموم کردن
otruć
- مسموم کردن
отравлять
- مسموم کردن
отруювати
- مسموم کردن
vergiftigen
- مسموم کردن
envenenar
- مسموم کردن
जहर देना
- مسموم کردن
毒を盛る
- مسموم کردن
meracuni
- مسموم کردن
zehirlemek
- مسموم کردن
독을 주다
- مسموم کردن
להרעיל
- مسموم کردن
زہر دینا
- مسموم کردن
বিষ দেওয়া
- مسموم کردن
วางยาพิษ
- مسموم کردن
envenenar
- مسموم کردن
sumu
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ویران کردن خراب کردن: ... . اما یک مسمار آن چنان محکم نشسته بود که گر خانه را مسمار میکردی بر نمی آمد
اپخشاییدن زینیتن ز بهراندن بی بهره کردن محروم داشتن: ز سرو قد دلجویت مکن محروم چشمم را باین سرچشمه اش منشان که خوش آبی روان دارد. (حافظ)
ایراختن فرمانبردار کردن، مغلوب کردن (در مناظره و غیره)، مغلوب کردن قاضی کسی را
غمگین کردن، اندوهناک کردن، محزون کردن، اندوهگین کردن، غمین کردن، غم زده کردن
متضاد: مسرور کردن، شادمان کردن
متضاد: مسرور کردن، شادمان کردن